مطمئنا، قطعا، یقینا، حتما، همانا، محققا سایر معانی: مسلما، بی شک [صنعت] اطمِنان، حتمی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همگرایی تقریباً حتمی [ریاضی] در مباحث تصادفی در آمار، همگرایی بهجز در مجموعهای با احتمال صفر
واژههای مصوب فرهنگستان
انشاءالله، چنین باد، سوگند ملایمی سایر معانی: (معمولا در پایان نیایش) آمین، انشاالله، رجوع شود به: amon، امین، خداکند
مغرور، مطمئنا سایر معانی: مطمئنا
اشکارا، صریحا، واضحا [فوتبال] واضحا –آشکارا
همانا، حتما، بی گمان، قطعا
بطورخالص، خالصانه، بطوراصل یااصلی، درست، بدون ریا
واقعا، فعلا، همانا، محققا، براستی، در واقع، حقیقتا، فیالواقع، هر اینه، آره راستی سایر معانی: به درستی که، البته، عملا، راستی، اره راستی [ریاضیات] واضح است
مسلما"، بطور غیرقابل تردید، بى شبهه
بطور آشکار یا معلوم، معلوم است که، بدیهی است که [ریاضیات] واضح است که، آشکارا، به طور آشکار
البته! سایر معانی: البته، محققا، بی گمان، زینهار، طبیعتا، طبعا
یقینا، محققا، مسلما، بطور حتم، لاریب سایر معانی: همانا، به طور قطع، قطعا، حتما، مطمئنا، (با فعل منفی - خودمانی) مطمئن هستم که، با اطمینان