چهره [عمومی] افراد سرشناس و محبوب در حوزههای فرهنگی و هنری و ورزشی و سیاسی و جز آن
واژههای مصوب فرهنگستان
خواجه، شخص بزرگ سایر معانی: شخص، عالیرتبه، والامقام، جاهمند، وابسته به شخص عالیرتبه، جاهمندانه، عالی مقام
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلندی، بزرگی، تعالی، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه سایر معانی: (مهجور) رجوع شود به: eminence، eminence عالی رتبه، طب برامدگی
بزرگ نمایی، پر طمطراقی سایر معانی: پر طمطراقی، بزرگ نمایی [روانپزشکی] بزرگ منشی
شهرت، برجستگی، اهمیت سایر معانی: آدم جالب توجه، آدم سزاوار، آدم برجسته
مخفف: شخص بسیار مهم، مخفف کلمات person important very، شخص بااهمیت