فلاکت، مصیبت، فاجعه، بلای ناگهانی سایر معانی: پایان ناگهانی و تباهگر، دژفرجام، فروگشت، شکست دهشتناک، انهزام، بلا، سانحه، (در نمایش به ویژه در تراژدی) صحنه ی نهایی و سرنوشت ساز (که در آن قهرم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] فاجعه/ سانحه یک آشفتگی ناگهانی طبیعت، منسوب به دلایل فوق طبیعی یا استثنایی که حالت فیزیکی و ساکنین کره زمین را متاثر می کند. مثلاً سیل/ طوفان نوح، یا انقراض کامل یک جانوران در ی ...
نظریه فاجعه [باستانشناسی] نظریهای مبتنی بر مدل ریاضی که بر پایه آن تغییری جزئی میتواند به فاجعه ناگهانی منجر شود و روال طبیعی تطورِ فرهنگی را مختل کند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
سختی، فلاکت، بدبختی، مشقت، ادبار و مصیبت، روزبد سایر معانی: ادبار، ناملایمات، پریشان حالی
سانحه، سختی، فلاکت، بدبختی، مصیبت، بلاء، فاجعه، بیچارگی سایر معانی: بلا، آدرنگ، نکبت، رزیئه
بحران، موقع بحرانی سایر معانی: شور، بزنگاه، سرگشتگی، شوریدگی، نقطه ی عطف، سختی، پریشان حالی، شور بیماری، اوج بیماری، بحبوحه ی مرض، نقطه ی عطف مرض، کریز، بحرانی، شوریده، شورین [ریاضیات] بحران ...
ذلت، سختی، مشقت، محنت سایر معانی: مضیقه، تنگنا، گرفتاری زندگی، تنگدستی، عسرت، تهیدستی، سختی (زندگی)
قتل عام، همه سوزی، کشتار همگانی، معمولا بوسیله سوزاندن، اتش سوزی همگانی سایر معانی: ویرانی بزرگ، بلای عظیم، فاجعه، (در اصل) قربانی کباب شده برای خدایان، همه قربانی، قربانی بزرگ
گمراهی، ضلالت، عدم، فقدان، خسارت، زیان، ضرر، خدشه، خسران، مرگ، اتلاف، باخت، خسار سایر معانی: عمل از دادن یا از دست رفتن، لاو، لطمه، صدمه، گم گشتگی، گمبود، افت، کاهش، کشته شدگان، تلفات، خسارا ...
بدبختی، بلاء، روی داد ناگوار، حادثه ناگوار سایر معانی: سوتصادف، بدبیاری، بدشانسی، بلا
اذیت، شیطنت، موذی گری، شرارت، بدسگالی سایر معانی: آسیب (به ویژه توسط شخص)، صدمه، آزار، مایه ی صدمن شیر، سبب دردسر، مایه ی شر، آدم شرور، شر به پا کن، فتنه انگیز، شهرآشوب، (آدم یا بچه) شیطون، ...
فتنه جویی سایر معانی: شیطنت، اذیت