(حین ارتکاب) غافلگیر کردن، گیر انداختن، غافلگیر کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صید و رهاسازی [مهندسی منابع طبیعی - شاخه حیاتوحش] به دام انداختن ماهیان معمولا با تور و قلاب و زنده رها کردن آنها
واژههای مصوب فرهنگستان
حدّ صید [اقیانوسشناسی] میزان صید در یک زیستبوم تا حدی که به ذخایر آن لطمه نزند
[ریاضیات] قرقره ی گیرنده ی محصول
غنایم علوم نظامى : ذخایر به دست امده از دشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
محدودۀ رواناب [حملونقل درونشهری] بخشی از سطح جاده که به دلیل وجود عوارض خاصی، آب باران جاریشده در آن به نقطۀ مشخصی هدایت میشود ...
گرد آوری آب باران (از راه جوب کشی و گنداب راه سازی)، آب تله، آبگیر (انباری که آب های گرد آوری شده در آن نگهداری می شود)، آب انبار، (در مورد خدمات بهداشتی و دولتی و غیره) ناحیه ی تحت پوشش، په ...
[زمین شناسی] یخچال واریزه یک مترادف غیر متعارف برای یخچال واریزه:drift glacier.
مامور اخذ مالیات، باج گیر سایر معانی: مامور اخذ مالیات، باج گیر
علف ماست، رشدوک، گورکک
[آب و خاک] آبراه دست کندی