خرابی، سرنگونی، تباهی، تخریب، انهدام، ویرانی، اضمحلال، اتلاف سایر معانی: نابودی، فنا، هلاکت، مایه ی تباهی، موجب نابودی [شیمی] تخریب [عمران و معماری] ویرانی [زمین شناسی] تخریب، از هم پاشیدگی، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قتل عام، کشتار دستهجمعی سایر معانی: کشتار طبق برنامه برای براندازی ملت یا نژادی، نسل کشی، نژاد براندازی، پاکسازی نژادی
خون، تکه سه گوش، خون بستهو لخته شده، زمین سه گوش، سوراخ کردن، شاخ زدن، سه گوش بریدن، با شاخ زخمی کردن سایر معانی: خونی که از زخم جاری شود، خون لخته شده، با شاخ زنی سوراخ کردن یا زخمی کردن، ( ...
قتل عام، همه سوزی، کشتار همگانی، معمولا بوسیله سوزاندن، اتش سوزی همگانی سایر معانی: ویرانی بزرگ، بلای عظیم، فاجعه، (در اصل) قربانی کباب شده برای خدایان، همه قربانی، قربانی بزرگ
قتل، ادمکشی سایر معانی: آدمکشی، قتل نفس [بهداشت] آدمکشی
خون ریزی، کشتار، قتل عام کردن سایر معانی: کشتار همگانی، همه کشی، قتل عام، شکست قاطع (به ویژه در مسابقه)، سخت شکست دادن، سخت آسیب رساندن، صدمه ی شدید زدن، کشتار همگانی کردن، همه کشی کردن، کشت ...
مرگ ومیر، بشریت، میرش، متوفیات سایر معانی: میرایی، مرگ پذیری، فناپذیری، میرندگی، شمار یا میزان شکست ها و ناکامی ها، انسان ها، آدمیزادگان، بشر، میزان (یا درصد) مرگ و میر (death rate هم می گوی ...
خرابی، تباهی، ویرانی سایر معانی: سبب تباهی، موجب خرابی، نابودی