ناظر انتخابات سایر معانی: (کسی که کارش نظر پرسی است) نظر پرس، نظر سنج، متصدی اخذ رای یا مراجعه به اراءعمومی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرسشنامه سایر معانی: پرسشنامه [حسابداری] پرسشنامه [صنعت] پرسشنامه [ریاضیات] پرسشنامه، سئوالنامه [آمار] پرسشنامه
موشکافی کردن، مورد مداقه قرار دادن، بدقت بررسی کردن سایر معانی: (با دقت) نگریستن، وارسی کردن، پشت و روی چیزی را امتحان کردن، (دقیقا) معاینه کردن، خواندن، ژرف نگری کردن