گول زدن، ریشخند کردن سایر معانی: خر کردن، زبان بازی کردن، (با چاپلوسی و غیره) وادار به کاری کردن، چاپلوسی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ریشخند کردن، ریشخند کردن، چرب زبانی کردن، چاپلوسی کردن، نوازش کردن سایر معانی: (با چرب زبانی به کاری) واداشتن، شیره مالی کردن، (با چرب زبانی) در کشیدن، به دست آوردن، (با ور رفتن و دستکاری ما ...
ارام کردن، ساکت کردن، تسکین دادن، تسلی دادن، استمالت کردن، دل بدست اوردن، دلجویی کردن سایر معانی: (با چاپلوسی یا چرب زبانی و غیره) استمالت کردن، دل به دست آوردن، نوازش کردن، (درد و غیره) تسک ...
چرخ، با چرخ کوچک مخصوص غلتاندن، چاپلوسی کردن سایر معانی: (در اصل) چرخ کوچک یا بلبرینگ، چرخک، چرخه، (مخفف: truckle bed) تختخواب چرخدار، با چر کوچک مخصوص غلتاندن
چاپلوسی کردن، گول زدن، ریشخند کردن، خر کردن سایر معانی: ناز (کسی را) کشیدن، نوازیدن، (با نوازش و چرب زبانی) وادار کردن، رنگ کردن (کسی را)
خواستگاری کردن، اظهار عشق کردن با، عشقبازی کردن با، جلب لطف کردن سایر معانی: اظهار عشق کردن، عشقبازی کردن، جلب کردن، به دست آوردن، دنبال چیزی رفتن، منت کشیدن