سوداگر، کاسب، بازرگان (بیشتر به جای businessman و businesswoman به کار می رود)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دلال، دهنده ورق، معاملات چی سایر معانی: (ورق بازی) دهنده ی ورق، فروشنده، (کسی که چیزی را خرید و فروش می کند) عامل، کنشکار، سوداگر، (خودمانی) فروشنده ی مواد مخدر
سرمایه دار، سرمایه گذار، متخصص مالی سایر معانی: کارشناس امور مالی، مال شناس، پول یاب، مالیه چی، سرمایه گذار (عمده)
کارخانه دار سایر معانی: (کسی که مالک یا مدیر یک واحد صنعتی است) صاحب صنعت، هوتخشگر، مدیر صنعت
نجیب زاده، ادم متنفذ سایر معانی: آدم متنفذ، کدیور، توانمند، متشخص
فروشنده، فروشنده سیار، ویزیتور سایر معانی: (در فروشگاه ها - مرد) فروشنده، فروشنده، ویزیتور، فروشنده سیار
(زن) متصدی فروش، فروشنده، بانوی فروشنده، فروشنده زن
مغازه دار، دکان دار سایر معانی: کاسب، دکان دار، صاحب دکان