[نساجی] ماشین حجیم کننده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] قدرت حجمی
بزرگ، ضخیم، جسیم سایر معانی: سترگ، تنومند، گنده، حجیم، گت، فراخنا، کلان، پر حجم، کت و کلفت، جا گیر [نساجی] پرحجم - حجیم - پفکی - باد کرده - پف کرده
غذای حجیم [علوم و فنّاوری غذا] غذایی که حاوی مقدار زیادی آب و الیاف و مقدار کمی پروتئین است
واژههای مصوب فرهنگستان
پسماند پرحجم [مهندسی محیط زیست و انرژی] قطعات بزرگ پسماند مانند لوازم خانگی
[نساجی] نخ نیمه حجیم
نیمفله [حملونقل دریایی] کالای متفرقهای که نه فلهای است و نه بارگُنجی|||متـ . بار نیمفلهای، کالای نیمفلهای، نیمفلهای ...
[زمین شناسی] نیمه فلز کالاى عمومى تفکیک شده که از کالاى کانتینر متمایز است. کشتى اقیانوس پیمایى که محموله خشک فلز با اندازه ها واشکال گوناگون با خود حمل مى کند.
بارگُنجـ فلهبَر [حملونقل دریایی] کشتی چندمنظورهای که توانایی حمل بارگُنج یا بار فلهای را دارد
گُنجایه واسط فلهای منعطف [مهندسی بسپار - مجموعه بستهبندی] گُنجایهای انعطافپذیر، معمولا از جنس پارچه، که هنگامی که پر میشود، نمیتوان آن را بهصورت دست ...
[آب و خاک] افزایش عمق جریان-متورم شدن جریان
[نساجی] لیف مصنوعی هایبالک ( اورلن 42 )