قطع کردن، جدا کردن، بریدن، زدن، محروم کردن، قطع جریان، راه میان بر، هر نوع وسیله قطع چیزی، منقطع، منفصل، بریده سایر معانی: 1- قطع کردن، وابریدن 2- ناگهان باز ایستادن 3- تعطیل کردن، بستن 4- ت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی