جا، وضع، حالت، موقعیت، وضعیت، حال، شغل، موقع سایر معانی: ایستار، جایمندی، چگونی، گذارد، بودش، مسئله، دشواری، بحران، وضع بد، کار، محل، جایگاه، مکان، بودگاه، اوضاع، شرایط، اوضاع و احوال، جایگز ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وقفه، جا، وضع، موقعیت، مرکز، مقام، رتبه، مرحله، پاتوغ، جایگاه، ایستگاه، موقعیت اجتماعی، در حال سکون، ایستگاه اتوبوس و غیره، توقفگاه نظامیان و امثال ان، در پست معینی گذاردن، مستقر کردن سایر م ...
ترکه، شلاق، گزینه، کلید برق، سویچ قطع برق وغیره، راه گزین، سویچ برق، تعویض، چوب زدن، راه گزیدن، سویچ زدن، جریان را عوض کردن سایر معانی: (به ویژه برای چوب زدن) ترکه، چوب، (برق) کلید، سویچ، دک ...
رشوه دادن، مداخله وفضولی کردن، مذاکرات پنهانی وزیر جلی داشتن سایر معانی: (شخص یا اسباب) تپانگر، چپاننده، کوبگر، درفشر، (قدیمی) تمهید کردن، مقدمه چینی کردن، زمینه سازی کردن، نقشه طرح کردن، نا ...
غیر مستقیم، پیچاپیچ، پیچ وخم دار، درشکن سایر معانی: پیچاک، پر پیچ و خم، نادرستانه، ریاکارانه، فریب آمیز، نابکارانه، نادرستکار، دغل، فریبکار
سرگردان بودن، هرزه گردی کردن، ول گشتن سایر معانی: (عامیانه)، خرامیدن، یالم یالم راه رفتن، خیابان گز کردن، چمیدن، مچیدن، قدم زدن، راه رفتن، بزحمت راه رفتن
دگرگونی، تبدیل، تغییر شکل سایر معانی: دگردیسی، ترادیسی، عوض شدگی، ترا ریختی، دگرش، رمش، گهولش، دگرسانی، (زبان شناسی) گشتار، تاویل، دگرسازی، تبدیل صورت، وراریخت [شیمی] تبدیل [عمران و معماری] ...
تحول، تغییر شکل، تناسخ، دگرگون سازی سایر معانی: تناس
چرخ، پیچ و خم، قرقره، پیچ، گردش، نوبت، استعداد، چرخش، پیچ خوردگی، تمایل، تغییر جهت، گشت ماشین تراش، دگرگون ساختن، عطف کردن، تغییر دادن، پیچ خوردن، چرخیدن، تغییر جهت دادن، چرخ خوردن، تاه زدن، ...
رجوع شود به: turnabout، (در جاده و غیره) بخش عریض (برای چرخ زدن اتومبیل)، چرخشگاه [کامپیوتر] برگشت
برعکس، در جهت مخالف، بطور عکس سایر معانی: بالعکس، باژگونه، وارون وار، معکوسا [برق و الکترونیک] برعکس [ریاضیات] برعکس
تغییر، دگرگونی، تحول، فراز و نشیب زندگی سایر معانی: بی ثباتی، تغییرپذیری، دگرسان پذیری، اطمینان ناپذیری، (جمع) فراز و نشیب، پستی و بلندی، تغییر و تبدیل، تواتر