1- خارج (مثلا خارج از زمین بازی)، اوت (out)، 2- ممنوع
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیرامون، حوزه، حدود، وسعت، محوطه سایر معانی: پیرامرز، برد، قلمرو، محیط، دورتادور [سینما] دوره [حقوق] قلمرو، حدود، حوزه (صلاحیت یا اختیار) [ریاضیات] حدود، پیرامون، محوطه، حوزه ...
پیرامون، محیط، محیط دایره سایر معانی: چنبر، پرهون، دور، طول دور هر چیز [علوم دامی] محیط، پیرامون [نساجی] محیط [ریاضیات] دوره، طول محیط، محیط، پیرامون، پیرامون دایره، محیط دایره، طول محیط دای ...
مرز,حد,مرزمشترک
حد، مد، حوزه، وسعت، مقدار، اندازه سایر معانی: گستردگی، دامنه، پهناوری، بزرگی، فراخش، فراخی، میزان، درجه، (انگلیس - حقوق - قدیمی) حکم توقیف ملک آدم مقروض، ارزیابی ملک توقیف شده به این خاطر [ک ...
پیرامون، محیط، فضای احاطه کننده سایر معانی: اطراف، دور، دورادور، پرگیر، جوانب، (نظامی) مرز پدافندی، محدوده ی دفاعی، حد برونی، (پزشکی) تورینه سنج، دستگاه سنجش شبکیه [عمران و معماری] محیط - پی ...
عقار سایر معانی: مقدمات( در قیاس) قانون ـ فقه : خصوصیات ملک که در مقدمه سند درج مى شود خانه و متعلقات ان روانشناسى : مقدمات [ریاضیات] مقدمات، مفروضات
بی بها، چیز بی ارزش، بسیار پر قیمت سایر معانی: پرارزش، گرانبها، نفیس
ترک، تبعید، محرومیت، محکومیت، تخطئه سایر معانی: ممنوعیت، قدغن سازی، حرام اعلام کردن، منع
شایع، حکمفرما سایر معانی: (گیاه) پر شاخ و برگ، انبوه، گسترا، فراوان، بی حدو حصر، فراگستر، زبانزد، پراکنده، (اسب و شیر و غیره) ایستاده روی دو پا، خیزیده، لگام گسسته، لجام گسیخته، وحشیگرانه، خ ...
محدوده، رسایی، چشم رس، تیر رس، برد، خط مبنا، منحنی مبنا، حوزه، حدود، دسترسی، میزان کردن، اراستن، مرتب کردن، در صف اوردن، تغییر کردن، سیر و حرکت کردن سایر معانی: دامنه، گستره، گستردگی، وسعت، ...
جلو گیری، محدودیت، انحصار، تحدید، تضییق سایر معانی: واپاد، مهار کردن، محدود سازی، قید، بند، مانع، پابند، حصر، تنگنا، مرزش، تنگ مرزی، منع [حسابداری] محدودیت [عمران و معماری] برآیند [مهندسی گا ...