خمر، مشروب الکلی، مست کردن سایر معانی: مشروب الکلی (به ویژه از نوع بد)، عرق سگی، در نوشیدن زیاده روی کردن، زیاده روی در نوشیدن، سیاه مستی، مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
میگسار، دوران مستی، معتاد به شراب، مست، خنگ، خورده، سرمست، مخمور، لول، نشئه شده سایر معانی: پاتیل، گلست، طافح، تحت تاثیر احساسات، سرخوش، آدم مست، دایم الخمر، الکلی، میخواره، عرق خور، اسم مفع ...
خمر، حرص زدن، سر کشیدن، بلعیدن، حریصانه خوردن سایر معانی: زیاده نوشیدن، (نادر) زیاده روی کردن (در نوشیدن)، قلپ قلپ نوشیدن، لاجرعه خوردن، گساریدن
نوشابه، مشروب، مشروب الکلی، مشروب خوردن یاخوراندن، با روغن پوشاندن، مایع زدن، مشروب زدن به، چرب کردن سایر معانی: شهد، عصاره، افشره، نوشابه ی الکلی (به ویژه اگر از راه تقطیر درست شده باشد نه ...
(خودمانی) مست، پاتیل، ترشی (انداخته)
مست سایر معانی: (خودمانی) مست، پاتیل، مست و خراب، سیاه مست، پاتیل شده
احمق، معتاد به مشروبات، مشروب خوارافراطی، احمق کردن، مست کردن سایر معانی: همیشه مست، دایم الخمر، مست لایعقل، میخواره، ساده لوح [برق و الکترونیک] small- outine transistor-ترانزیستور با پایه ه ...
بی هسته، هسته درآورده، بی تکژ، بی دانه، سیاه مست، در عالم هپروت
شام خوردن، شام دادن سایر معانی: مخفف:، رجوع شود به: sub- (پیش از p می آید)، (محلی) رجوع شود به: sip، (مخفف لاتین: supra) بالا، برفراز، روی، ابر، مشروب، مقدار
(عامیانه) 1- باک را پر کردن 2- میگساری کردن
دائم الخمر، نوشابه خور سایر معانی: میگسار، نوشابه فروش