خلاصه کردن (یا شدن) به، منجر شدن به
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جوشیدن و تمام شدن (در اثر تبخیر)
[نساجی] رنگ ثابت در جوش - نخی که ثبات رنگش در برابر عمل شستشوتضمین شده
1- سر رفتن، سر ریختن، 2- شدت یافتن [مهندسی گاز] جوشش، کف کردن
کیسه آبپزی [مهندسی بسپار - مجموعه بستهبندی] نوعی بستهبندی مواد غذایی در ورق آلومینیم یا پلاستیک که میتوان آن را، برای پخت محتویات، در آب جوش قرار داد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
تخم مرهاب پزیا جوشانده
[نساجی] پساب عملیات صمغ گیری از ابریشم خام - مایعی که پس از صمغ گیری ابریشم خام باقی میماند ( این محاوا در رنگرزی خود ابریشم جهت یکنواختی رنگ استفاده می شود )
روغن پخته [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] روغن بزرک گرمادادهشدهای که خشککن به آن میافزایند
[نساجی] ابریشم پخته - ابریشم صمغ گیری شده
اب نبات
[شیمی] آب جوشیده
دیگ بخار [مهندسی بسپار - تایر] مخزن بستۀ تحت فشاری که در آن آب یا مایعات دیگر برای تولید مایع داغ یا بخار حرارت داده میشوند