قایق، کرجی، کشتی کوچک، هر چیزی شبیه قایق، قایق رانی کردن سایر معانی: (واژه ی عمومی برای انواع کشتی های کوچک) قایق، زورق، بلم، لتکه، در قایق حمل کردن یا گذاشتن، به درون قایق بردن یا انداختن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(جانورشناسی) نوک زورقی (نوعی مرغ ماهی خوار شبگرد نواحی حاره ی امریکا که منقار بزرگ دارد: cochlearius cochlearius از تیره ی cochleariidae)
صورتبندی قایقی [شیمی] شکل فضایی قایقمانندی که سیکلوهگزان یا ترکیبهای مشابه به خود میگیرند
واژههای مصوب فرهنگستان
دارک قایقآویز [حملونقل دریایی] هریک از دو دارکی که برای آویزان نگاه داشتن و پایین بردن یا بالا آوردن قایقهای کشتی نصب شده است |||متـ . قایقآویز ...
پروانۀ دستی [حملونقل دریایی] نوعی پروانه که با دست به چرخش در میآید
علوم نظامى : زین قایق
قایق خانه، آشیانه ی قایق، ناوگاه
قایق رانی سایر معانی: قایق سواری، پاروزنی
به اندازه ی یک قایق پر (بار یا مسافر)، ظرفیت قایق، محموله ی قایق، محمولهی قایق a full boatload of passengers یک قایق پر از مسافر
قایقرانی
کشتی طیار
ناوچه ی پروانه دار، قایق ملخی