محل خواب هر ملوان درکشتی، (مهجور) نامه یا سند مختصر، حکم قانونی که طبق آن مالک باید (بیشتر در هنگام جنگ) سربازان را جا و خوراک بدهد، حکم تملک موقت (توسط ارتشیان)، ساختمان اشغال شده (توسط ارت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جا، لنگر گاه، خوابگاه کشتی، اطاق کشتی، پهلوگرفتن سایر معانی: (کشتیرانی) محل ایست و لنگر اندازی، پهلوگاه، شغل، مقام، موقعیت، فاصله ی لازم برای این که کشتی به ساحل یا کشتی دیگر نخورد، پهنه ی ن ...
زاویه، قسمت، بلوک، بخش سایر معانی: جا تعیین کردن (برای سربازان)، محل خواب و خوراک سربازان را معلوم کردن، مستقر کردن، (سوئیس) ایالت، کانتون، (فرانسه) بخشی از اروندیسمان، (نشان های اشرافی) مرب ...
مسئولیت، کار، منصب، وظیفه، خدمت، دفتر، اداره، اشتغال، مقام، شغل، دفتر کار، محل کار، احراز مقام سایر معانی: دستور، نیت، همت، مطب، باجه، دیوان، (در خانه) اتاق کار، اتاق مطالعه، (امریکا) اداره ...
منشوری فلزی یا آلیاژی با مقطع دایره یا چندضلعی منظم، غیر از سهضلعی، به ضخامت 6 تا 12 سانتیمتر و طول حدود 9 متر که برای تولید میلگرد و تسمههای باریک به کار رود [مهندسی ...
واژههای مصوب فرهنگستان