خواجه، شخص بزرگ سایر معانی: شخص، عالیرتبه، والامقام، جاهمند، وابسته به شخص عالیرتبه، جاهمندانه، عالی مقام
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهمات، ساز و برگ، توپخانه، توپ سایر معانی: مهمات (سلاح به علاوه ی خرج آن و وسایط نقلیه و تجهیزات مربوطه)
(عامیانه) معاون سرکارگر، نفر دوم، خرده پا، سرپرست فاقد اختیارات کافی، وردست سر عمله، مباشر کارگران