فریبنده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریبا، جذاب، گیرا، هوس انگیز، اغواکننده، فریبنده، تطمیع کننده، وسوسه انگیز، افسونگر
جاذب، جالب، دلربا، خوش نما، فریبنده، مورد توجه، دلکش، کشنده سایر معانی: جذاب، گیرا، به خودکش، دلبر، شیفته ساز، رباینده، (فیزیک) جاذبه، کشش [صنعت] جذاب، دلکش، دلربا [ریاضیات] کششی، ربایش، جاذ ...
جادو گر، ساحره، سحر و جادو کردن سایر معانی: (محلی) زن جادوگر، عفریته، (نشان یا چیز یا ورد که موجب بدبیاری می شود) چشم بد، طلسم، چیز بدیمن، بلازا (jinx هم می گویند)، مخفف:، شش ضلعی، شش پهلو، ...
نیمه شب، نصف شب، دل شب، تاریکی عمیق سایر معانی: ساعت 12 شب، وابسته به نصف شب، نیمه شبی، تیره، شبرنگ
زیبا سایر معانی: زیبا
مسحور کننده و دلبر، دلربا، دلکش، فریبنده، جاذب، ربایش، ربودگی، زنای بعنف، هتک ناموس
فریبا، گمراه کننده، اغوا کننده سایر معانی: وسوسه انگیز، دلفریب، فریبنده
مریی، مطبوع نظر، مورد نظر سایر معانی: خوش منظر، خوش منظره، مقبول