جنگ، تجاوز، محاربه، کج خلقی سایر معانی: جنگ و ستیز، مخاصمه، در حال جنگ بودن، جنگجویی، ستیهندگی، ستیزگرایی، جنگ گرایی، رزمجویی، پیکارجویی، اهل جنگ و دعوا بودن، جنگ خویی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تندی، رنجش، شدت سایر معانی: ترشرویی، تلخی، اوقات تلخی، خشونت، عصبانیت، نیش داری، زخم زبان
تجاوزکاری، حمله
تجاوز، حالت ادم متجاوز سایر معانی: در حال جنگ، درگیر در جنگ، متحارب، ستیهنده، ژکاره، جنگاور، خصم آمیز، دشمنانه، ستیزگرانه، جنگجویانه، جنگی، رزمی، وابسته به جنگ، جنگ گرا، رزمجو، ستیزگرای، طال ...
ستیزگی ,نزاع طلبی
داشتن تمایلات خصمانه یا جنگجویانه [علوم سیاسی و روابط بینالملل]
واژههای مصوب فرهنگستان