تحقیر نمودن، کم ارزش کردن، کسی را کوچک کردن سایر معانی: کشور بلیز (در امریکای مرکزی)، تحقیر کردن، کوچک شمردن، دست کم گرفتن، خوار شمردن، کم زدن، سرکوفت زدن، فروداشت کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پست کردن، تحقیر نمودن، خفیف کردن، کم ارزش کردن سایر معانی: خوار و خفیف کردن، کوچک کردن، فروافکندن، تحقیر کردن، رو به پایین شدن، (به زیر) خمیدن
تحقیر کردن، از قیمت کاستن، ارزان شدن، ناچیز شمردن سایر معانی: خوار کردن، خفیف کردن، قابل تحقیر کردن، ارزان کردن، از قیمت چیزی کاستن
پست کردن، خفت دادن، تنزل کردن، تنزل دادن، تنزل رتبه دادن، منحط کردن سایر معانی: (مثلا به منظور تنبیه) تنزل رتبه دادن، فروزینه کردن، فروداشتن، کم ارزش کردن، بی آبرو کردن، خوار و خفیف کردن، دو ...
کاستن، کم کردن، گرفتن، کسر کردن، کاهیدن سایر معانی: (با: from) کاستن از (چیز دلخواه)، کم جلوه کردن یا دادن [نساجی] کاستن - کم کردن- کسر کردن [ریاضیات] کم کردن، کاستن
کاهش، افترا، کسر، بد گویی، کسر شان سایر معانی: کاهش (از چیز دلخواه)، سعایت، زشت یادی، بی اعتبارسازی، غیبت (پشت سر کسی حرف بد زدن) [ریاضیات] کاهش
پست کردن، بی اعتبار کردن، کم گرفتن، بیقدر کردن، انکار فضیلت چیزی را کردن سایر معانی: کم ارج کردن، کوچک کردن، دون کردن، پست انگاشتن، تحقیر کردن، توهین کردن، بدگویی کردن (از)، بی آبرو کردن، عد ...
کاهش، توهین، بی اعتباری، بی احترامی، خوار شماری، انکارفضیلت سایر معانی: کم ارج سازی، پست انگاری، دون سازی، بدگویی، بی ارج سازی
خندیدن سایر معانی: 1- خندیدن به، مورد خنده و تمسخر قرار دادن، به ریش کسی خندیدن، مورد استهزا قرار دادن، 2- توجه نکردن به، نشنیده گرفتن، گوش نکردن
دست کم گرفتن، به حداقل رساندن، کمینه کردن، کمینه ساختن، کوچک شمردن سایر معانی: کهینه کردن، کمینه نمایی کردن [کامپیوتر] کوچم سازی، کوچک کردن - کوچک نمودن یک پنجره تا حد امکان ؛ این کار به معن ...
پست کردن، کشتن، ازردن، رنجاندن، ریاضت دادن سایر معانی: ریاضت کشیدن، نفس کشی کردن، کف نفس کردن، (برای تعالی بخشی روحی) جسم را خوار کردن، شرمنده کردن، شرمگین کردن، خجلت زده کردن، سرافکنده کردن ...