انجام دادن، واقعیت دادن، عملی کردن، تمام کردن، تکمیل کردن، براوردن سایر معانی: انجام دادن، تکمیل کردن، تمام کردن، براوردن، واقعیت دادن [ریاضیات] برآوردن، انجام دادن، اجرا کردن، برقرار بودن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(عامیانه) نیاز مبرم یا خواسته ی شدیدی را اقناع کردن، برآوردن، به هدف خوردن