کشتی، صندوقچه، قایق سایر معانی: (در اصل) صندوق، خزانه، رجوع شود به: ark of the covenant، (در کنیسه) پستویی که تورات را در آن نگه می دارند، پناهگاه، پشت وپناه، ملجا، (انجیل) کشتی نوح، کشتی ته ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قایق، کرجی، کشتی کوچک، هر چیزی شبیه قایق، قایق رانی کردن سایر معانی: (واژه ی عمومی برای انواع کشتی های کوچک) قایق، زورق، بلم، لتکه، در قایق حمل کردن یا گذاشتن، به درون قایق بردن یا انداختن، ...
عادی شدن، حرز را شکستن و بزور داخل شدن، در میان صحبت کسی دویدن سایر معانی: فرار کردن، گریختن (از بند یا زندان و غیره)، آزاد شدن، 1- با شکستن قفل (و غیره) وارد شدن، ورود غیرقانونی کردن 2- مخت ...
تخطی کردن، دست درازی کردن، دست اندازی کردن، تجاوز کردن سایر معانی: (به تدریج یا یواشکی) تجاوز کردن (به ملک یا حقوق یا مرز دیگران)، فراروی کردن، تعدی کردن، دست یازیدن، فزون روی کردن، غصب کردن ...
فضولی کردن، مداخله کردن، پادرمیان کار دیگران گذاردن سایر معانی: (در اصل) حقوق و امتیازات بازرگانی کسی را مورد تجاوز قرار دادن، برای سودجویی مداخله کردن
حائل شدن، مداخله کردن، پا میان گذاردن، در میان امدن، در ضمن روی دادن، فاصله خوردن سایر معانی: (میان دو چیز رفتن یا قرار گرفتن) فاصله انداختن یا افتادن، سوا کردن، (از هم) جدا کردن، (میان دو ر ...
جسر، پل موقت نظامی زدن سایر معانی: قایق ته پهن، پانتون، کرجی ته پهن که از روی ان عبور کنند [نفت] پانتون
ربودن، غصب کردن، بزور گرفتن سایر معانی: سگاریدن، به زور گرفتن، زورستانی کردن [حقوق] غصب کردن
ظرف، کشتی، رگ، بشقاب، اوند، هر نوع مجرا یا لوله سایر معانی: گنجانه، سپار، خنور، (انجیل) دریافت کننده، جایگاه، حامل، (به ویژه بزرگ) کشتی، ناو، کرجی، (کالبدشناسی) رگ، عرق (عروق)، لوله، مجرا [ع ...
کشتیای که برای حمل همزمان دوبه و بارگُنج طراحی و ساخته شده است [حملونقل دریایی]
واژههای مصوب فرهنگستان
شناوری که برای قایقهایی که در رودخانهها و دریاچهها در رفتوآمد هستند خدمات اقامتی و تسهیلات خودپذیرا فراهم میکند [گردشگری و جهانگردی] ...