تصنیف ساز، تصنیف فروش، (در گذشته) فروشنده ی شعر یا آواز عشقی (بالاد)، شاعربد، شعرباف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خواننده، تصنیف خوان
قصیده، مسمط مستزاد سایر معانی: (ادبیات) بالاد (نوعی شعر دارای سه بند که هر بند آن دارای ده سطر است و در پایان یک بند سه یا چهار سطری دارد)، قطعه منظومی مرکب از سه مصرع مساوی و متشابه و یک مص ...
خواننده ی شعر یا آواز عشقی (بالاد)
گفته، تصنیف کوچک، سرود کوچک سایر معانی: (سرود کوتاه و ساده) چامه، تصنیف
موسیقی مردمی، موسیقی محلی، موسیقی محلی موسیقی امروزی که به تقلید از موسیقی محلی ساخته شده
قصیده، غزل، چکامه، قطعه شعر بزمی سایر معانی: (در اصل) شعری که برای آواز خوانی نوشته شده است، شعر غنایی، شعر بزمی، قصیدهode _پسوند: گذر، گذرگاه، مسیر [electrode]، پسوند: همانند، شبیه [nematod ...
نظم، شعر، منظومه، چکامه، چامه سایر معانی: سرواد
نظم، شعر، اشعار، فن شاعری، چامه سرایی، لطف شاعرانه سایر معانی: سرواد، چامه، چکامه، آثار شعری
غنا، اواز، سرود، تصنیف، شعر، ترانه، سرود روحانی، نغمه، خنیا سایر معانی: آواز، گلبانگ، آواز خوانی، آهنگ، چکامه، نوا، آواز پرنده، آوای پرنده، چامه، صدا
نغمه سرای سیار سایر معانی: (فرانسه و ایتالیا و اسپانیا در سده های 11 تا 13)، شاعر بزمی، نغمه سرا، شاعر بزمی ونوازنده دوره گرد قرون 11 الی 31 فرانسه