گوی [ریاضی] مجموعۀ نقاطی از یک فضای اقلیدسی که فاصلۀ آنها از نقطهای ثابت به نام مرکز نابیشتر از عددی مفروض به نام شعاع باشد
واژههای مصوب فرهنگستان
توپ، بال، گلوله، گوی، توپ بازی، رقص، مجلس رقص، گرهک، ایام خوش، خوشی، رقصیدن، گلوله کردن سایر معانی: جان بال (کشیش و انقلابی انگلیسی که در 1381 میلادی اعدام شد)، هر چیز گرد، ساچمه، تیله، مهره ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] تغذیه کننده میانی غیر مداوم فیتیله ای
[نفت] روش ساچمه و حلقه
[سینما] کلگی مفصلی [برای سه پایه دوربین ]
(کالبد شناسی) مفصل گرزی، مفصل کروی گودالی (مفصلی که در آن سرمدوریک استخوان در گودی استخوان دیگر قرار دارد مثل مفصل های استخوان لگن و استخوان کتف)، مفصل ماشینی که گلوله دارد و درتوی حفره ای ق ...
بلبرینگ سایر معانی: بلبرینگ، یاتاقان ساچمه ای، کاسه ساچمه، گردونگر، چر فلزی که روی ساچمه های فلزی کوچکی باسانی میلغزد [خودرو] یاتاقان ساچمه ای [عمران و معماری] یاتاقان ساچمه ای - کاسه ساچمه ...
[نساجی] بوبین گیر کروی - شکل قفسه ( در رینگ )
[برق و الکترونیک] پیوند گویچه ای ؛ پیوند زنی گویچه -گوه ای روشی بای پیوند زنی سیمهای نازک طلا به ضخامت ( ام آی ال 1/0 -0/7 ) بین بالشکهای روی تراشه ی نیم رسانا و سر سیمهای بسته بندی . سیمهای ...
موقعیت سایر معانی: شرایط، وضعیت، (امریکا) ورزش یا بازی با توپ (به ویژه بیس بال)، گوبازی، مسابقه، هماورد
[برق و الکترونیک] آرایه ی گویچه مشبک [ بی جی ای ] نوعی بسته بندی با ارتفاع نیمرخ کمتر از یک دهم اینچ که برای نصب سطحی تعداد زیادی مدار مجتمع روی تخته مدار به کار می رود . این آرایه، همچون آر ...
(بسکتبال) بازیکنی که در دریبل کردن و پاس دادن مهارت دارد