پاسخ، جواب، دفاع، دفاع کردن، از عهده برامدن، پاسخ دادن، جواب دادن، جوابگو شدن، بکار امدن، بکار رفتن، بدرد خوردن، جواب احتیاج را دادن، عهده دار شدن سایر معانی: تلافی، تلافی کردن، عمل به مثل ک ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خلی، نابهنگامی، جسارت، گستاخی، اهانت، خیره چشمی، بی ربطی، بیموقعی سایر معانی: پررویی، پیش جوابی، جسارت (impertinency هم می گویند)، نامربوطی، ناوابستگی، فضولی
توهین، تکبر، غرور، جسارت، گستاخی، خود بینی، اهانت، بی احترامی، ادعای بیخود سایر معانی: گستاخی، بی احترامی، جسارت، اهانت، توهین، غرور، خود بینی، ادعای بیخود، تکبر
پاسخ، جواب، جواب کتبی یا شفاهی، دفاعیه، پاسخ دادن سایر معانی: پتواز، پدواز، متقابلا عمل کردن، واکنش کردن، عمل به مثل کردن، پژواک داشتن (رجوع شود به: resound)، (حقوق) به ادعای خواهان پاسخ داد ...
تلافی، جواب متقابل، جواب متقابل دادن سایر معانی: (مهجور) پس افکندن، بازافکندن، منعکس کردن، (با خشم یا طعنه وغیره و بدون معطلی و زیرکانه) پاسخ دادن، جواب (دندان شکن) دادن، پس گفتن، پیش جوابی ...