خسته سایر معانی: (شعر قدیم) خسته، درمانده، wearied : خسته
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(دریانوردی) به سوی باد، در آنسوی کشتی که مقابل باد است، بادسوی، در جهت باد، در جهت وزش باد [آب و خاک] درجهت باد
هیبت، ترس (امیخته با احترام)، وحشت، بیم، هیبت دادن، ترساندن
فاقد احساس ترس و احترام
وحشت زده، خوف زده سایر معانی: وحشت زده، خوف زده، پر از ترس و احترام، بهت زده، هاج و واج، حیران (awestricken هم می گویند)
[زمین شناسی] لایه ذوب سالیانه، لایه ذوب سالیانه
[ریاضیات] اصل کشوی دیرکله
کشوی [عمومی] نوعی گنجه شامل چند کشو
واژههای مصوب فرهنگستان
[نساجی] آب ژاول
بحواله کننده مراجع شود، بکشنده مراجعه کنید [حقوق] "رجوع شود به صادر کننده چک" (اعلامیه یا یادداشت بانک در موارد غیر قابل پرداخت بودن چک)
[عمران و معماری] درز اره شده
(عامیانه) کوتاه قد، اره شده، با اره بریده شده، وابسته به تفنگی که لوله ی آن را اره کرده اند (تا بهتر بتوان آن را حمل و مخفی کرد)، با اره صاف شده، کم ارتفاع