بیدار کردن، بیدار شدن سایر معانی: بیدار کردن یا شدن، چشم از خواب گشودن، انگیختن، تهییج کردن، آگاه کردن یا شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احضار کردن، بیرون کشیدن، بر گرداندن، فرا خواندن سایر معانی: (با خواندن دعا و غیره روح یا شیاطین و غیره را) فراخواندن، (واکنش یا خاطره یا تصویر ذهنی و غیره را) ایجاد کردن، بازآوردن، انگیزاندن ...
مشتعل، پر هیجان، برانگیخته سایر معانی: انگیخته، هیجان زده، شوریده [ریاضیات] برانگیخته، تهییج شده
اب فلزی دادن، ابکاری فلزی کردن، با برق اب طلا یا نقره دادن به سایر معانی: به جنب و جوش انداختن، به هیجان آوردن، (با جریان برق) آب طلا یا نقره دادن، روی اندود کردن، گالوانیزه کردن، فلز اندود ...
تشویق، الهام، استنشاق، شهیق، گرایش، القاء، وحی، نفس عمیق سایر معانی: الهام بخشی، فرتابی، درون انگیزی، درانگیزه، در دمیدن، دردمش (رجوع شود به: inhale)، القا، نیوشاندن
ابداع، احدای، فاتحه، دیباچه، مقدمه، معرفی، معارفه، معرفی رسمی، اشناسازی، معمول سازی سایر معانی: دیبا، شناسانگری، شناسانی، (کتاب و غیره) دیباچه، پیشگفتار، پیش درامد، درامد، سرآغاز، آغاز، (مقد ...
محرک، متحرک، سیار، سایر سایر معانی: در حال حرکت، گردان، جنبنده، گردنده، احساس انگیز، متاثر کننده، ترحم انگیز، سوزناک، وابسته به وسیله ی نقلیه ی در حال حرکت، جنبان، به حرکت آور، جنب زا، گردان ...
(آیین هندو) نیروانا (پایان دوره های وجود و بازگشت به بودا)، فنا، (آیین بودا) رستگاری در اثر از بین بردن خواسته ها و شهوات و ادغام روح در روح کل، سعادت کامل
پیش گفتار، کلمات مقدماتی سایر معانی: اظهار(ات) مقدماتی، سخن آغازین، مقدمه، مقدماتی
جان دادن به، روح بخشیدن، زنده شدن، تسریع شدن، تخمیر کردن، زنده کردن سایر معانی: زنده کردن یا شدن، جان تازه بخشیدن، احیا کردن یا شدن، به رواگ (رواج) در آوردن، برانگیختن، انگیزاندن، تحریک کردن ...
احیا کردن، دوباره جان بخشیدن، نوجان کردن
تر و تازگی