عمه، خاله، زن دایى قانون ـ فقه : زن عمو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترساندن، رام کردن، بی جرات کردن سایر معانی: مرعوب کردن، دچار دلهره کردن، بیمناک کردن، مایوس کردن، نومید کردن، دلسرد کردن
daunting, adj•بیم انگیز، دلهره آور، هراس انگیز، تشویش آور
(adverb) به طور رعب انگیزی، به طور ترس انگیزی، به طور دلهره آوری، به طور هولناکی، به طور وحشتناکی
سرانداز سایر معانی: نترس، بی باک، بی هراس، متهور، بی ترس، بی پروا
بی باکانه، بی محابا
وابسته به لاف زدن یا جولان دادن، پزده، خودنما
خط همپوش [حملونقل ریلی] سازهای متشکل از مسیری دوخطه که در آن ریل حرکتی یکی از خطوط، بین دو ریل خط دیگر قرار گیرد
واژههای مصوب فرهنگستان
بی ثمر، زننده، لاغر، نحیف، بد قیافه سایر معانی: لاغر و استخوانی، نزار، دارای چشمان گود افتاده و رنگ پریده (در اثر گرسنگی یا مرض یا کهولت)، تکیده، لاغر مردنی، بی آب و علف، بی حاصل، بایر، لاغر ...
باقیافه بد، باهیئت لاغروشوم
رجوع شود به: gantry، جای چلیک، زیربشکه ای
خواهر پدر بزرگ یا مادربزرگ، عمه بزرگ، خاله بزرگ