حد نصاب، اکثریت لازم برای مذاکرات سایر معانی: (در اصل) تعداد امنای صلح لازم در جلسات دادگاه های انگلیس، (برای رسمیت دادن به جلسه و غیره) حداقل اعضای لازم [حقوق] حد نصاب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسایش دهنده، رهائی دهنده، گره گشا
گوشه نشین، عابد، پرت، منزوی، تک، منفرد، مجرد، تنها سایر معانی: یکه و تنها، فقط، فرد، منحصر بفرد، یگانه، دور افتاده، خلوت، (گیاه شناسی) تک رست، (جانور شناسی) تک زی، غیر اجتماعی
متخصص، ویژهگر، ویژه کار سایر معانی: ویژه کار، ویژه گر، متخصص [حسابداری] کارشناس [نساجی] کارشناس - متخصص
ارباب، عنوانی مثل اقا، ملاک عمده، همراهی کردن سایر معانی: (جوان اشرافی که به عنوان ملازم و نوچه به شوالیه های قرون وسطی خدمت می کرد) نوچه ی سلحشور، (انگلیس) ملاک عمده، (انگلیس - عنوان احترام ...
رخ دادن، خیش کشیدن سایر معانی: 1- دولا کردن، بالا زدن و دوختن، تو گرفتن، کوتاه کردن (لباس) 2- نمودار کردن، کشف کردن، پدیدار کردن 3- (جریان یا صدای چیزی را) زیاد کردن، بلند کردن، 4- (در جاده ...
کشاورز، خرده مالک، مالک جزء سایر معانی: (در اصل - دربار یا کاخ های اشرافی) خادم، خدمتکار، (در روستاها) کشاورز مالک زمین خود، دهگان (دهقان)، (انگلیس - کشاورز) خرده مالک، (نیروی دریایی امریکا) ...
خدماتی که به مشترک خدمات خاص مرکز تلفن امکان میدهد همۀ تماسهای ورودی خود را بهطور خودکار و بدون شرط به کاروَر مرکز هدایت کند|||متـ . خدمات هدایت نامشروط برخوانی به کاروَر م ...
واژههای مصوب فرهنگستان
امکانی در مرکز تلفن داخلی که به سازمان بهرهبردار مرکز امکان میدهد تمام تماسهای دریافتی از چند مرکز تلفن داخلی را به بخش پاسخدهی مرکزی مسیردهی کند||| اختـ . خَدکام CAS ...
گروهی از کارکنان داخل هواگَرد که با مسافران تماس دارند [حملونقل هوایی]
پست برقی که در طول ساعات معمول کاری و در صورت لزوم در غیر ساعات معمول بهوسیلۀ نیروی انسانی کار میکند [مهندسی برق]