کسی، هیچ کس، کسی هرکجا سایر معانی: غریق به هر کاهی آویزان می شود، در توفان هر بندری غنیمت است، هرکس، باستار، آدم (مشهور یا مهم و غیره)، در جمله ء منفی و پرسش هیچ کس، کسی در جمله ءمثبت هرکجا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در هر صورت، بهر حال، بهر اندازه، بهر اندازه که سایر معانی: هر اقدامی مجاز است، هیچ محدودیتی وجود ندارد، به هر جهت، با این وجود، از هر راه، به هر طریق، به هر روش، درهرحال
هیچ یک، هیچیک از این دو سایر معانی: (از دوتا) هیچکدام، هیچیک (از آن دو)، (با: nor) نه این نه آن، نه... نه...، نه حتی، همچنین نه، ... هم نه، (پس از عبارت منفی - عامیانه) من هم نه، من هم همینط ...
هیچ، ابدا، بهیچ وجه، هیچ یک، هیچ کدام، اصلا، نه سایر معانی: هیچکس، کسی (جز)، (با فعل جمع) کسی، چیزی، به هیچ وجه، به هیچ صورت، (قدیمی) بدون، بی -، (کلیسای کاتولیک) دعای بعد از ظهر، نیایش پنجم ...
جواب منفی سایر معانی: (خودمانی) نه، نه خیر، نچ، نفی
بالقوه سایر معانی: شاید، احتمالا، امکان داشتن، یحتمل، هیچ، بهیچوجه، از روی امکان، اصلا [ریاضیات] شاید