[پلیمر] چسب همگذاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] کله گی مونتاژ
زبان همگذاری [رایانه و فنّاوری اطلاعات] زبان برنامهنویسی سطح پایین و نمادین که در آن دستورها با اسامی کوتاه و یادآور (mnemonic) نوشته میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[کامپیوتر] دستورالعمل زبان اسمبلی .
(صنعت) خط مونتاژ، خط هم گذارد، تیمار خط، دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد [نساجی] خط تولید - خط منتاژ [ریاضیات] خط همگذاری، خط تولید، مسیر مونتاژ، خ ...
[کامپیوتر] لیست اسمبلی، صورت برداری همگذاری .
مجلس بزرگان یا اعیان، پارلمانی موقتی
برنامه همگذاری [کامپیوتر] برنامه اسمبلی، برنامه همگذاری .
[صنعت] طراحی برای ساخت و مونتاژ
[صنعت] نقشه مونتاژ گسترده
[سینما] برش اولیه / تدوین اولیه / راف کات
مجمع عمومی، نشست همگانی، (در برخی از ایالات آمریکا) مجلس شورای ایالتی، شورای ملی فقها