شکم، معده، سبد نان، ناحیه حاصلخیز سایر معانی: ناحیه ی حاصلخیز، ناحیه ی غله خیز، نان دهنده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[پلیمر] استوانه سبدی تثبیت
تابوت، جعبه کوچک جای جواهرات، جعبه کوچک، جعبه جواهر، کاست، صندوق یا تابوت سایر معانی: صندوقچه، صندوقه، جعبه ی جواهرات (یا سایر چیزهای بهادار)، قوطی مرصع یا مزین، (امریکا) تابوت (به ویژه تابو ...
پوشش مرکزی [شنواییشناسی] پوششی که در آن آستانۀ گوش آزمایشی در نتیجۀ فرستادن نوفۀ پوششی به گوش غیرآزمایشی افزایش مییابد، بهطوریکه شدت نوفه برای عبور از جمجمه و ر ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[شیمی] بالن کلایزن - بالن کلایزن
سبدی که لباس های کثیف را پیش از شستن در آن جمع می کنند
[سینما] ضد نقاب
[خودرو] واشر سرسیلندر
گلدار کردن سایر معانی: (پارچه ی موج دار پنبه ای یا ابریشمی ضخیم برای رومیزی و رومبلی و غیره) حریر موج دار، پارچه ی دمشقی، قناویز، پولاد خم پذیر و موج دار (damascus steel هم می گویند)، موج ها ...
موجدارکردن، ابدارکردن، زرنشان یاسیم نشان کردن
[کامپیوتر] پوشش فیلدهای داده
دادهپوشی [فنّاوری اطلاعات و ارتباطات] فرایند مخفیسازی و تعویض یا حذف اطلاعات مهم از مجموعهدادههایی مشخص