پرسیدن، خواستن، سوال کردن، جویا شدن، طلب کردن، طلبیدن، دعوت کردن، پرسش کردن، خبر گرفتن، خواهش کردن، برای چیزی بی تاب شدن سایر معانی: استعلام کردن، درخواست کردن، رو انداختن، استدعا کردن، (قیم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ازمن چیزی بخواه
طلب کردن، خواستن، نیاز داشتن
تقاضای ازدواج کردن
ازاوبپرسیدایامیل داردبرودیانه، ازاوبپرسید quot;میل داریدبرویدیانه quot;
[زمین شناسی] غیر اسکلتی بدون اسکلت؛ خصوصا به اسفنج ها گفته می شود.
متقاضی سایر معانی: گدا، سائل
مورب، اریب وار، منحنی، کج، چپ چپ، با گوشهء چشم سایر معانی: یک وری، ناسازوار، کج و کوله
قیمت مورد مطالبه ی فروشنده (بعد از چانه زنی و گرفتن تخفیف)، قیمت آخر
[شیمی] بالن استیل دار کردن
ایالت آلاسکا (در شمال غربی امریکای شمالی) [نساجی] نخی که از دو سوم پشم و یک سوم پنبه تابیده شده باشد
[نساجی] نخ آلاسکا( نخ مخلوط پشم شانه شده و پنبه )