به توافق رسیدن، مصالحه کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تازه رسیده، تازه وارد شده
موقعی می رسدکه
مقبول، پذیرفته سایر معانی: مورد توافق، مرسوم و معمول
1- وارد شدن، درون رفتن 2- وارد شد (از سفر و غیره) 3- مد شدن، متداول شدن 4- (در مورد چاه نفت و غیره) آغاز به تولید کردن 5-(در مسابقه و غیره) نفر ... شدن، 6- (رادیو و مخابرات) پاسخ دادن، بیایی ...
اینده، وارد سایر معانی: کسی که می آید، آینده
حل کردن، قصد کردن، تصمیم گرفتن، فیصل دادن، فیصله کردن، مصمم شدن سایر معانی: اراده کردن، برآن شدن، آهنگیدن، عزم کردن، داوری کردن، تعیین کردن، مشخص کردن، به نتیجه رسیدن، وا داشتن، باعث شدن [حق ...
مشتق شدن، نتیجه گرفتن، استنتاج کردن، مشتق کردن، منتج کردن، ناشی شدن از سایر معانی: ناشی شدن، اشتقاق یافتن، فرآمد شدن، فراگرد کردن یا شدن، (از راه استدلال به نتیجه رسیدن) استنباط کردن، پی برد ...
استنتاج کردن، حدس زدن، استنباط کردن، اشاره کردن بر، پی بردن به سایر معانی: نتیجه گیری کردن، برداشت کردن، پی بردن، نشان دادن، (به طور غیرمستقیم) فهماندن، اشاره کردن، (در اصل) موجب شدن، به وجو ...
رسیدن، بالغ شدن، سرباز کردن سایر معانی: چرک کردن، شوخگین شدن، ریم آوردن، (کورک و غیره) سر باز کردن، سرباز کردن دمل
پیشرفت کردن، موفق شدن، رونق یافتن، کامکار شدن، کامیاب شدن سایر معانی: رونق داشتن (یا گرفتن)، شکوفان شدن، بهروز شدن، موفق شدن (یا بودن)
دخالت کردن، میانجی شدن، پا در میانی کردن، (لباس) یک تکه، آسان پوش، بازدید مختصر وکوتاهی کردن، مداخله بیجا در کاری کردن