باستانشناختی [باستانشناسی] هر آنچه به گونهای مستقیم یا غیرمستقیم با باستانشناسی ارتباط یابد یا باستانشناسی موضوع کار آن باشد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
بافتمان باستانشناختی [باستانشناسی] وضعیت مواد باستانشناختی از زمان خروج از بافتمان سامانهای
کاوشگر باستانشناسی [باستانشناسی] شخصی که در محوطههای باستانشناختی به حفاری و خارج کردن اشیای آسیبپذیر از زیر خاک میپردازد بدون آنکه صدمهای به آنها ب ...
منبع باستانشناختی [باستانشناسی] بقایای مادی که با پژوهش و تحلیلهای باستانشناختی دربارۀ آنها بتوان گذشتۀ جوامع انسانی را شناخت ...
باستان شناس سایر معانی: باستان شناس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باستان شناسی سایر معانی: باستان شناسی
دورۀ عتیق [باستانشناسی] دورهای در فرهنگ یونان از اعتلای فرهنگ یونانی حوالی 750 ق.م تا جنگهای پارسی در 480 ق.م
کهنگرایی [زبانشناسی] گرایش به کاربرد واژهها و ساختهای کهن زبان
به سبک قدیمی در آوردن، کهنه نما کردن، کهنه نما کردن واژه یا سبک قدیمی به کار بردن
فرشتهء بزرگ، فرشتهء مقرب سایر معانی: فرشته ی مقرب، ابر فرشته، صدرالملائک، رجوع شود به: arkhangelsk
سرشماسی
دوشس بزرگ، همسر دوک اعظم سایر معانی: همسر یا بیوه ی دوک اعظم