پیشبروزی [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] شرایطی که در آن درطی نسلهای متوالی سن بروز برخی از بیماریهای ارثی بهتدریج جلو میافتد و شدت بیماری ...
واژههای مصوب فرهنگستان
پیش بینی، انتظار، پیشدستی، وقوع قبل از موعد مقرر سایر معانی: پیش نگری، چشم به راهی، پیشگیری، آینده نگری، غیب بینی، پیش دانی، (حقوق - اقتصاد) پرداخت یا برداشت پیش از موعد، وقوع پیش از زمان مق ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(اقتصاد) تنزیل اضافی، تنزیل پیش نگر
پیش بینی، پیش بینی وضع وا یا حوادی، طالع دیدن، از پیش اگاهی دادن یا حدی زدن، پیش بینی کردن سایر معانی: (هواشناسی ـ بازرگانی) پیش بینی کردن، پیش نمایی کردن، پیش آگاهی دادن، پیش نگری کردن، پیش ...
پیش بینی، بصیرت، دوراندیشی، مال اندیشی سایر معانی: آینده نگری، احتیاط، پایان بینی [عمران و معماری] دید به پیش - دید جلو
امید، امیدواری چشم داشت، چشم انتظاری، امیدوار بودن، پشت گرمی داشتن به، انتظار داشتن، ارزو داشتن سایر معانی: امیدواری، مایه ی امید، دلیل امیدواری، مایه ی آرزو، آرزو، خواست، خواسته، (قدیمی) ات ...
قلنبه، ظن، قوز، کوهان، گوژ، فشار با ارنج، احساس وقوع امری در اینده، بشکل قوز دراوردن، تنه زدن، قوز کردن، خم کردن سایر معانی: (بدن خود را جمع کردن و به صورت حلقه درآوردن) قوز کردن، کوژ کردن، ...
پیش بینی، احتیاط، ژرفی، حزم، اقدام احتیاطی، احتیاط کردن سایر معانی: عامل احتیاطی، هوشکاری، از پیش مواظب بودن، پیش هشیاری، پیش آمایی [برق و الکترونیک] احتیاط [حقوق] احتیاط، حزم، اقدام احتیاطی ...
تعبیه، تمهید، امایش، امادگی، تهیه، تدارک، اماده سازی، تهیه مقدمات، پستایش، امادش، اقدام مقدماتی سایر معانی: آماده سازی، آمایش، مهیاسازی، ترکیب (کردن)، تدوین، درست کردن، آمادگی، سازمندی، بسیج ...
سابق، سابقا سایر معانی: پیشتر، قبلا [نساجی] قبلا
چشم انداز، منظره، دور نما، امید انجام چیزی، پیش بینی، انتظار، اکتشاف کردن، معدن کاوی کردن سایر معانی: منظر، نما، دیدگاه، تماشاگاه، بررسی (فکری)، نظر، چشم براهی، چشمداشت، امید، امیدواری، نوید ...
نشخوار، اندیشناکی سایر معانی: نشخوار، اندیشناکی