گشتاور مغناطیسی بیهنجار [فیزیک] اختلاف بین اندازۀ گشتاور مغناطیسی مشاهدهشده و مقدار پیشبینیشده برطبق نظریۀ دیراک ...
واژههای مصوب فرهنگستان
اثر بیهنجار زیمن [فیزیک] شکافته شدن خطوط طیفی اتمها در میدان مغناطیسی و تقسیم آنها به بیش از سه مؤلفه، درحالیکه اتم در حالت پایه نباشد ...
غیر متعارف سایر معانی: نابهنجار، ناجور، ناهمسان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیر طبیعی، مافوق طبیعی سایر معانی: فوق العاده، استثنایی، ابر روال، غیر عادی
(امریکا - خودمانی - زن) دارای بقچه بندی خوب، کمی چاق ولی خوش هیکل
بیگانه، نا شناس، نا شناخت، ناشناخته، نااشنا سایر معانی: ناآشنا، غریبه، نابلد، عجیب، نااشنایی
بی مانند، بی نظیر، جدید، بی سابقه سایر معانی: تازه
اثر پوست در دماهای بسیار پایین و بسامدهای زیاد که در آن ضخامت لایۀ پوست رسانا از مسافت آزاد میانگین الکترون کمتر است [فیزیک]
خطی که نقاطِ دارای بیهنجاریهای ژئوفیزیکی یکسان را به هم وصل میکند|||متـ . همبیهنجاری [ژئوفیزیک]
مربوط به سامانگریزی [زبانشناسی]
نوعی نارسایی رنگبینایی (colour vision) که در آن فرد هر سه نوع رنگدانۀ یاختهای مخروطی را دارد، ولی یکی از آنها نارسا یا بیهنجار است [علوم پایۀ پزشکی] ...
ویژگی آنچه انحراف آشکار از وضع طبیعی دارد [پزشکی]