منسوخ کردن، لغو کردن، باطل کردن، خنثی کردن، فسخ کردن سایر معانی: حلقه مانند، حلقوی، چنبری، حلقه وار، مدور، گرد، طوقی، زرفینی، فسخ و الغا کردن، کان لم یکن تلقی کردن [ریاضیات] از بین بردن، صفر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نفت] مته دستی حلقوی
[پلیمر] حدیده حلقوی، دای حلقوی
[ریاضیات] حوزه ی طوقی
خورگرفت حلقوی [نجوم] خورگرفتی که در زمان اوج ماه رخ میدهد و در این زمان قطر ظاهری ماه کوچکتر از خورشید است و در میانۀ گرفت (mid-eclipse) حلقهای از قرص خورشید در اطراف ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] لب/ لبه حلقوی یک لب شکمی ثانویه کوچک در روز لب درونی اصلی خط درز بعضی از صدف حلزونی پیچ خورده نوتلوئید ها(Nautiloid).
[نفت] سرعت برگشت گل حفاری
[نساجی] تاج دایره - سطحی که بین دو کمان هم مرکز و دو شعاع قرار دارد
حلقه ی کوچک، چنبره، چنبرک، حلقوی شدن، چنبری شدن، ایجاد چنبر (حلقه)، تشکیل حلقه، الغاء [زمین شناسی] حلقوی شدن/ ساختار چنبری یک ساختار شبه حلقه، مثلاً یک گسترش حلقه وار صدف یک آمونوئید که یا ب ...
شیمى : انولن [شیمی] آنولن
باطل سازی ازدواج (با طلاق فرق دارد)، الغا، فسخ، ابطال، هیچ سازی، کان لم یکن تلقی کردن، حلقه ی کوچک، چنبره، چنبرک، حلقه کوچک، چنبره سرستون
طوق [ریاضی] ناحیۀ حلقهمانندی که بین دو دایرۀ هممرکز قرار دارد