سخنگو، گوینده، اعلان کننده سایر معانی: رنجه داشتن، رنج دادن، اذیت کردن، آزار دادن، (رادیو و تلویزیون) گوینده، اعلام کننده، آگهساز [سینما] اعلام کننده / برنامه گو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آگهی خدمات عمومی [روابطعمومی و تبلیغات بازرگانی] پیامهایی در حوزۀ منافع عمومی که ازطریق رسانهها، بدون هزینه، و با هدف بالا بردن آگاهی عمومی و تغییر نگرش مردم پخش میشو ...
واژههای مصوب فرهنگستان
اعلامیه، اظهار، اعلان، اعلام، اظهارنامه، بیان، عرضه داشت سایر معانی: بیانیه، اظهاریه، ابراز، بازنمود، آشکاره، اظهارنامه (گمرکی یا مالیاتی)، مطلب اعلام شده، (بازی ورق) دست خود را اعلام کردن، ...
اعلام کردن، گفتن، اعلان کردن، اظهار کردن، اظهار داشتن، شناساندن سایر معانی: ابراز کردن، بازنمود کردن، (رسما) بیان کردن، (رسما و علنا) آشکار کردن، بروز دادن، نشان دادن، (به طور کتبی یا شفاهی ...
(رادیو) مجری برنامه ی موسیقی، گزینگر صفحات (یا نوارهای موسیقی که از رادیو پخش می شود و یا در دیسکو و غیره گذاشته می شود)، کسیکه در رادیو یا تلویزیون و سالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
رجوع شود به: disc jockey
منتشر کردن، تخم کاشتن سایر معانی: اشاعه دادن، (تخم) پاشیدن، پراکندن، افشاندن، پراشیدن
اعلام کردن، تلفظ کردن، صریحا گفتن سایر معانی: (به وضوح و به طور قاطع) گفتن، شرح دادن، (واژه و غیره را به وضوح) تلفظ کردن، شمرده گفتن، مژده دادن
سیما، حالت، بیان، قیافه، عبارت، تجلی، ابراز، کلمه بندی سایر معانی: به زبان آوری، آب و تاب، روش بیان، شور، حال، اصطلاح، صورت، زبانزد، هشته، بیانگر، نشانه، گویا، نشانگر، (قیافه یا حرکات و غیره ...
نشان دادن، نمایان ساختن، حاکی بودن، اشاره کردن بر سایر معانی: اشاره کردن، حاکی بودن از، نشانه بودن، دلالت کردن بر، مشعر بودن، بیان کردن، ایجاب کردن، ضروری ساختن، (پزشکی) تجویز کردن، به طور م ...
رسانه ها، واسطهها، پوشش میانی عرق سایر معانی: (از ریشه ی فارسی) سرزمین ماد (در باختر ایران - مرکز آن: اکباتان یا همدان)، (با: the - معمولا با فعل مفرد) رسانه ها (رادیو و روزنامه و تلویزیون و ...
اگهی در گذشت، وابسته به وفات سایر معانی: آگهی درگذشت، اعلان فوت (در روزنامه و معمولا همراه با شرح مختصر زندگی)