لنگر، لنگر کشتی، لنگر انداختن، محکم شدن، با لنگر بستن یا نگاه داشتن سایر معانی: با لنگر ثابت نگاهداشتن، لنگر کردن، وسیله ی ثبات، درجا نگهدار، مهارکردن، قلاب کردن، برجا داشتن، ثابت شدن، سر خب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شرط لنگر و زنجیر [حملونقل دریایی] شرطی در بیمهنامۀ دریایی که به موجب آن بیمهگر قید میکند از پرداخت هزینۀ بازیافت لنگر ازدسترفتۀ کشتی که هنوز شناور است معا ...
واژههای مصوب فرهنگستان
گوی لنگر [حملونقل دریایی] نشان دیداری کروی سیاه، به قطر حداقل 60 سانتیمتر، که در جایی از سینه قرار میگیرد که بهخوبی دیده شود و به مفهوم شناورِ درلنگر است| ...
زنگ لنگر [حملونقل دریایی] زنگی در قسمت جلوی شناور که در هنگامی به صدا درمیآید که برحسب قوانین راهبردی پرهیز از تصادم بخواهند مِهگرفتگی یا تعداد بخوی به آب دادهشده را ...
ناخن لنگر [حملونقل دریایی] نوک پنجۀ لنگر|||متـ . نخودک لنگر anchor pea
[عمران و معماری] بلوک مهار [نفت] بلوک مهار
[زمین شناسی] کنده مهاری (anchorage) کنده مهاری بتنی واقع بر روی یک دامنه تپه برای مهار و تثبیت و نگهداری لوله آببر یا تونل آب بر توربین .
[نفت] بویه ی راهنما
کشیدِ لنگر [حملونقل دریایی] حالتی که در آن پنجۀ لنگر از بستر دریا کنده شده است و کشتی آن را به دنبال خود میکشد
لنگرافزار [حملونقل دریایی] تمامی وسایل مربوط به لنگر از قبیل زنجیر و دوّار لنگر و دالان زنجیر و جرثقیل لنگر
سر لنگر [حملونقل دریایی] مجموعۀ تاج و ناحیۀ پهنی که در بستر دریا گیر میکند
چراغ لنگر [حملونقل دریایی] چراغی در سینۀ شناورِ درلنگر که شبهنگام از تمام جهات قابل رؤیت است