دوزیستیان، ذوحیاتین سایر معانی: ذوحیاتین، دوزیستیان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوزیستان، ذوحیات سایر معانی: (جانورشناسی) دوزیست (جانداران رده ی amphibia که خونسرد و مهره داراند مانند: قورباغه و سمندر)، حیوان دوزیست (ذوحیاتین)، گیاه دوزیست، (هواپیما و غیره) آب خاکی، قاد ...
روانشناسى : دوزیستیها [علوم دامی] دوزیستان ؛ موجودات چهار دست و پای مهره داری که هم در هوا و هم در آب میتوانند تنفس بکنند .
آبخاکی [علوم نظامی] ویژگی عملیات و ادوات و تجهیزات و نفراتی که توأمان توانایی عمل در دریا و خشکی را دارند
واژههای مصوب فرهنگستان
تظاهربهتک آبخاکی [علوم نظامی] نوعی عملیات آبخاکی همراه با نمایش نیرو که بهمنظور فریب دشمن انجام میشود و انتظار میرود دشمن طوری گمراه شود و به بیراهه رود ک ...
گروه آبخاکی [علوم نظامی] بخشی از نیروی آبخاکی که با هدایت یک فرمانده عملیات آبخاکی مشخصی را انجام میدهند
[زمین شناسی] رخساره آمفیبولیت - دسته های تجمع های کانی دگرگونی (رخساره) که در آن سنگ های اولیه (میزبان) بوسیله هورنبلند + پلاژیوکلاز و پلاژیوکلازی که به اولیگوکلاز- آندزین تبدیل شده باشد و ی ...
[زمین شناسی] آمفیبولولیت
[زمین شناسی] آمفیبولوشیست،از شیست های دگرگونی
[زمین شناسی] کلینوآمفیبول الف) یک نام گروهی برای آمفیبول هایی که در سیستم منوکلینیک متبلور می شوند. ب) هر کانی منوکلینیکلی از گروه آمفیبول مانند هورنبلند، کومنگتونیت، گرونریت، ترمولیت، آکتین ...
دوسر، حرف دو پهلو سایر معانی: دوسر، حرف دو پهلو
ابهام، طفره، دروغ سایر معانی: دروه