ملایمت، نرمی سایر معانی: وسیله ی پذیرایی، (جمع) تسهیلات، (چیز) خوشایند، وسیله ی رفاه، خوشایندی، سازگاری، مطبوعیت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوش ایند، خوش رویی، دلجویی، مهربانی، خوشخویی، مدارا سایر معانی: دلجویی، مهربانی، خوشرویی، مدارا
مدارا، نزاکت، نجابت و رفتار خوب، تربیت، مردمی سایر معانی: ادب، نیک رفتاری، مدنیت، معرفت، (معمولا جمع) رفتار یا سخن مودبانه
خوش رویی، خونگرمی، خوش مشربی سایر معانی: خوش معاشرتی
مطبوعیت، صفا، خوشی، خوش مشربی، بشاشت
معاشرت، خوش مشربی، جامعه پذیری، قابل معاشرت بودن، معاشرت پذیری سایر معانی: جامعه پذیری، قابل معاشرت بودن، معاشرت پذیری
خوشخویی، نرمی، نزاکت، فهمیده ومودب بودن سایر معانی: نیک رفتاری، فرهیختگی، ادب، ملایمت
ملاحظه، نزاکت، کاردانی، سلیقه، درایت سایر معانی: مردم داری (مهارت در انجام کار یا گفتن سخن بموقع و بجا)، موقع شناسی، کیاست، فراست، تدبیر، ظرافت طبع، حساسیت (در امور هنری)، (در اصل) حس لامسه، ...