تنها، یکتا، فقط، صرفا، یکتنه سایر معانی: تک، به تنهایی، دست تنها، بی مانند، یکه، محضا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چرند، مزخرف، نوعی کالباس سایر معانی: سوسیس بولونا، (امریکا - خودمانی) حرف چرند، حرف بی معنی، عمل احمقانه، کار مهمل، bologna : مزخرف
تنهانان، فقطنان، نان خالی
(تنکرد شناسی - کالبد شناسی) کالون (ماده ای که در بافت های بدن تولید می شود و تقسیم یاخته ها را متوقف می کند)
اذیت نکردن، به حال خود گذاشتن، هلیدن، تنها گذاردن، بحال گذاردن
مرابه حال خودبگذارید، کاری بمن نداشته باشید
به حال خود گذاشتن، به حال خود رها کردن
سری که درد نمی کند دستمال نبند
1- به حال خود گذاشتن، اذیت نکردن، مزاحم نشدن، 2- چه رسد به اینکه، ول کردن، 2- چه برسدبه
[کامپیوتر] کامپیوتر مستقل .
خوداتّکا [مهندسی مخابرات] مربوط به سامانه یا افزاره یا تجهیزاتی که مستقل از سامانه یا افزاره یا تجهیزات دیگر کار میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
خوابگاه، هر گونه تختخواب تاشو سایر معانی: جای خواب موقت درست کردن، جای خواب موقت دادن به، شب را به سر بردن، بیتوته کردن، تختخواب سفری، تختخواب باریک و سبک که یک سوی آن به دیوار متکی باشد (مث ...