مطابقه [زبانشناسی] رابطۀ صوری میان دو سازۀ نحوی در یک ساختار زبانی
واژههای مصوب فرهنگستان
توافق، پیمان، سازش، موافقت، قرار، قبول، عهد، قرارداد، معاهده، عقد، مطابقهء نحوی، معاهده و مقاطعهء، شرط، عهد نامه سایر معانی: قبولی، همداستانی، سازگاری، سازواری، همدلی، موافقتنامه، تفاهم نامه ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موافقتنامه دسترسی [حملونقل ریلی] موافقتنامهای که هر کشور باتوجهبه ضوابط قانونی داخلی و روالهای بینالمللی و رسمی به تصویب میرساند و در آن شرایط ...
[حقوق] موافقتنامه داوری، قرارداد داوری
[حقوق] موافقتنامه عمومی درباره تعرفه های گمرکی و بازرگانی
[حقوق] موافقت نامه، توافق نامه
[آمار] معیار توافق
[حقوق] یادداشت توافق، توافق نامه
[ریاضیات] قرارداد دو جانبه
[حقوق] عقد رهن، قرارداد امنیتی
قرار خودنهاده [اقتصاد] نظریهای که بر پایۀ آن بهجای عقد توافقنامه و قرارداد الزامآور ترجیح شخصی یا روابط دوستانه بر روند کار حاکم است ...
[حقوق] مصالحه نامه، موافقت نامه حل و فصل