پذیرفته، قبول شده، موردموافقت واقع شده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] حکم مبتنی بر شرایط مرضی الطرفین
متفق القول بودن، هم عقیده بودن، یکدل بودن، توافق داشتن
حاضرشدم بروم
سفت، سخت، زره پوش، اهن پوش سایر معانی: (مجازی) محکم، عدول ناپذیر، تخطی ناپذیر، پوشیده از آهن، آهن پوش، کشتی زره دار، زره پوش، اهن پوش، اهن دار، سخت، سفت، کشتی زره پوش