احساس وحشت و نگرانی، احساس بیم سایر معانی: (روان شناسی - اغلب a کوچک) حالت نگرانی و غم، دژمی، دژمناکی، بیم [سینما] اضطراب - بدبینی در فیلم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رنجش، غم، اندوه، حزن، سار، غصه سایر معانی: حزن شدید، ماتم، سوگ، مایه ی غم و اندوه، (عامیانه) رنجه، نومیدی
سینه سوزی، غم، اندوه، سار، غصه، درد قلب سایر معانی: درد و الم، عذاب روحی، درددل، دردقلب، مج، غم، غصه، اندوه، سینه سوزی [بهداشت] غصه - درد قلب - سینه سوزی
رنج، زحمت، درد، تیر، تیر کشیدن، درد کشیدن، درد دادن سایر معانی: (در اصل) تنبیه، گوشمالی، کیفر، الم، آزار، محنت، (جمع) درد زایمان، (جمع) کوشش بسیار، سعی بلیغ، (خودمانی) درد سر، مایه ی رنج، سر ...
دردناکی، سختی
مصیبت، غم و اندوه، غم، فرم، حزن، غصه، نژندی، سوگ، تاثر، غمگینی، غصه خوردن، غصه دار کردن، تاسف خوردن سایر معانی: اندوه، آدرنگ، تاسه، دق، مایه ی تاسف، مایه ی غصه، تاسف، پشیمانی، ندامت، محنت، ف ...
پریشانی، غصه سایر معانی: (شدید) اندوه، غم، حزن، اندوهبار، غم انگیز، مرارت، فلاکت، مصیبت، گرفتاری، بلا، (ندا) وای !، هیهات !، افسوس، وای بر، علامت اندوه و غم