پستصویر [روانشناسی] تجربهای حسی که پس از قطع محرک باقی میماند و معمولا بصری است
واژههای مصوب فرهنگستان
بینایی، نظر، هدف، منظر، دیدگاه، جلوه، قیافه، چشم، دید، بینش، منظره، تماشا، باصره، قدرت دید، الت نشانه روی، رویت کردن، بازرسی کردن، دیدن، دید زدن سایر معانی: دورنما، نما، (جمع) دیدنی ها، جاها ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حس بیناییای که اندکی پس از قطع محرکهای ایجادکنندۀ تصویر اولیه دوام مییابد [پزشکی]
پستصویری که در آن قسمتهای روشن و تاریک نسبت به تصویر اصلی معکوس و مکمل یکدیگرند [پزشکی]