(کلیسای کاتولیک) کشیشی که اعمال و سوابق مرده ای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی می کند تا مبادا عیبی از قلم افتاده باشد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(گاهی c بزرگ) طرف دار الغای بردگی، طرفداربرانداختن، اصول بردگی
پرهیزکننده، پرهیزگار، کسیکه ازاستعمال مسکرات پرهیزدارد
موافق، طرفدار، پیرو، هواخواه، بهم چسبیده، تابع سایر معانی: وفادار، هوادار، چسبنده، چسبیده، (گیاه شناسی) به هم چسبیده، هم روی [ریاضیات] چسبیده
نصیحت کردن، پند دادن، مشورت دادن، توصیه دادن، اگاهانیدن، قضاوت کردن، رایزنی کردن، خبر دادن سایر معانی: اندرز دادن، نظر دادن، توصیه کردن، آگاه کردن، آگاهانیدن، مشورت کردن با [حقوق] اعلام کردن ...
عامل، نماینده، مامور، وکیل، گماشته، پیشکار سایر معانی: کارگزار، امین، کنشگر، دستار، کارمند دولت، عضو سازمان دولتی، آژان، (شیمی) عامل، سازه، موجب، باعث، (عامیانه) فروشنده ی سیار، به عنوان نما ...
رسول، فرستاده، حواری، عالیترین مرجع روحانی، پیغام بر، پیغـامبر سایر معانی: (معمولا با a بزرگ) حواری (هر یک از دوازده پیرو عیسی)، (بیشتر در مورد جنبش های سیاسی یا اصلاح طلبی) علمدار، سردمدار، ...
وکالت، وکیل مدافع، نمایندگی، وکیل سایر معانی: وکیل دادگستری، وکیل دعاوی، رایزن، مدعی [حقوق] وکیل
دارای پشت، پشتی دار، پشت گرم سایر معانی: دارای پشتی یا تکیه گاه (معمولا در مورد صندلی و غیره)
مدافع، وکیل مدافع، وکیل دعاوی، وکیل مشاور سایر معانی: (انگلیس - وکیلی که حق حضور در دادگاه و دفاع را دارد - مقایسه شود با: solicitor) وکیل مدافع، وکیل قانونی (امریکا: lawyer)
درخواست کردن، خواستن، خواهش کردن، گدایی کردن، استدعاء کردن سایر معانی: تکدی کردن، دریوزگی کردن، (با فروتنی) خواهش کردن، التماس کردن، استدعای عاجزانه کردن، کشتیار شدن، اجازه خواستن، نادیده گر ...
ستودن، ستایش کردن سایر معانی: تعریف کردن از، مورد ستایش قرار دادن، توصیه کردن، تایید کردن، سپردن به، (قدیمی) سلام رساندن