تنگ چشمی، خست، خسیسی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمی، تنگی
کمی، کمیاب
کمیابی سایر معانی: تنگیابی، دیریابی، نایابی، نادر بودن، کمبود، کم داشت، ضیق، قلت، فقدان
(پول و بودجه و غیره) کسری، کمبود، کسر، کمداشت، کمداشت a budget shortfall کسر بودجه
بی بهایی، بی قیمتی
سطحی از کفایت در توصیف زبان یا نظریۀ عمومی زبان که با آن میتوان چگونگی دستیابی گویشور را به کفایت توصیفی در دانش زبانی توضیح داد [زبانشناسی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان