ساکت، راضی، راضی شونده، غیرقابل اعتراض سایر معانی: (با بی میلی) موافق، تسلیم، سر به راه، خشنود
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تابع، متمایل، رام، رام شدنی، قابل جوابگویی سایر معانی: مسئول، جوابگو، پاسخگو، موظف، رهنمودپذیر، هدایت شدنی، پذیرا، آزمون پذیر، قابل بررسی، تحت نفوذ، اتهام پذیر
رام، رام شدنی، سر براه، مطیع، سربزیر، تعلیم بردار سایر معانی: حرف شنو
مجاز، روا، اسان گیر سایر معانی: سهل انگار، کسی که سخت نمی گیرد، آسانگیر، اجازه دهنده، مجاز کننده، شایستگر [حقوق] مجاز، مأذون، اختیاری، با مدارا
تسلیم، راضی، پذیرا، حاکی از تسلیم، تن بقضاداده، تن برضا خدا داده، تسلیم پیشامدیا تقدیر، مسلم